زلزله دیباج در استان سمنان را لرزاند (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) از کمک دانشجویان برای اثاث کشی خانه استاد تا معمای ترک تحصیل دانشجویان دکترا ! اتصالی برق پشت‌بام، منزل مسکونی را به آتش کشید + تصویر حادثه (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) افشاگری یک رسانه علیه قلیان اکسیژن| طرح مطالعاتی یامنفعت‌طلبی وبازی باسلامت جوانان؟ افشای راز قتل یکی از مدیران شهرداری به دست همسرش ماجرای استفاده بلاگر اینستاگرامی از آمبولانس در شیراز چه بود؟ پیش بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) | صدور هشدار سطح زرد در استان اعترافات تکان دهنده جوانی که مادر خود را به قتل رساند (۱۷ اردیبهشت) قصاص ۲ قاتل و فرصت دوباره زندگی برای سومین نفر کشف سه کیلوگرم تریاک از معده سرنشینان یک خودرو در بجستان (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) تشدید نظارت بر اتاق‌های فرار تهران دستگیری متهم‌به‌جعل مهر‌های ادارات در مشهد شانه کردن مو چه تاثیری در سلامت و زیبایی آن دارد؟ رفع تندی غذا با چند راهکار ساده عوارض روانی سقط جنین روی مادر نقش موثر مامایی در کاهش آمار سزارین و افزایش زایمان طبیعی پوسیدگی‌های دندانی و افت عملکرد مغز و قلب | بیماری‌های دهان با بروز برخی سرطان‌ها ارتباط دارد هشدار! تزریق این دارو فقط باید در بیمارستان انجام شود آموزش عبور و مرور در خیابان را  از  خردسالی شروع کنیم
سرخط خبرها

اخاذی داماد مشهدی از خواهرزنش

  • کد خبر: ۴۸۸۷۵
  • ۱۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۷
اخاذی داماد مشهدی از خواهرزنش
در اوج هیجانات دوران جوانی دیوانه وار فریب وعده و وعیدهای یک جوان تبعه خارجی را خوردم و به دنبال عشقی هوس آلود از خانه فرار کردم، اما از آن بدتر سوءاستفاده های شوهرخواهرم از این ماجرا بود که آزارم می‌داد.
به گزارش شهرآرانیوز، دختر ۲۴ ساله که مدعی بود اشتباه بزرگ او برای فرار از خانه، دستاویزی برای اخاذی‌های بی شرمانه شوهر خواهرش شده است، در تشریح این ماجرای تاسف بار به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: ۱۰ سال قبل «کریم» پس از ازدواج با خواهر بزرگ ترم وارد زندگی ما شد. آن‌ها پس از گذراندن سه سال دوران نامزدی، زندگی مشترک شان را آغاز کردند.

پس از ازدواج خواهرم، من در حالی وارد یکی از رشته‌های کاردانی در دانشگاه شدم که شرایط برای ازدواج من نیز فراهم بود. در همین روز‌ها از طریق فضای مجازی با پسری آشنا شدم که اهل یکی از کشور‌های همسایه بود. البته من زمانی به ملیت «قادر» پی بردم که دیگر به او دل باخته بودم. ارتباط پنهانی من و او به جایی رسید که ساعت‌ها با پیام یا تماس تلفنی در حال گفتگو بودیم. آن قدر درگیر این ماجرای عشقی شده بودم که انگار فقط در کنار او خوشبخت می‌شدم.

در واقع، عقلم را از دست داده بودم و با هیجانات و احساسات عاطفی دوران جوانی تصمیم می‌گرفتم. از سوی دیگر نیز یقین داشتم هیچ گاه خانواده ام به ازدواج من و قادر رضایت نخواهند داد. البته آن زمان حتی به این فکر نمی‌کردم که در صورت ازدواج با او نیز آینده ام تباه می‌شود، زیرا او از اتباع غیرمجاز بود و نمی‌توانست ازدواج مان را به طور رسمی ثبت کند تا چه برسد به این که گواهی نامه بگیرد یا حساب بانکی داشته باشد! یا حتی شناسنامه برای فرزندان مان بگیرد! و...

خلاصه پنج سال قبل به دنبال این عشق پوشالی، به پیشنهاد قادر برای فرار از خانه پاسخ مثبت دادم و یک روز بدون اطلاع خانواده ام و به بهانه کلاس دانشگاه از خانه فرار کردم و به همراه قادر به تهران رفتم.

همان روز اول که او مرا به منزل یکی از دوستانش برد، تازه فهمیدم که همه وعده و وعید‌های او دروغ است و من درگیر عشقی هوس آلود شده ام. آن جا بود که متوجه شدم نه تنها این عشق دروغین عاقبتی ندارد بلکه او فقط قصد سوءاستفاده از مرا دارد. این بود که پلیس را بهترین پناهگاه خودم دانستم و با ترفندی از آن خانه خارج شدم و به کلانتری محل رفتم. آن‌ها نیز با مادرم تماس گرفتند که روز بعد مادرم به همراه شوهر خواهرم به تهران آمدند و مرا به مشهد بازگرداندند.

چند ماه بعد از این ماجرا، شوهرخواهرم با بیان این که اوضاع مالی خوبی ندارد از من خواست یکی از النگوهایم را به او بدهم. من هم برای آن که محبت او را جبران کرده باشم، این کار را انجام دادم، ولی مدتی بعد دوباره از من خواست مقداری دلار را که با کار در یک فروشگاه پس انداز کرده بودم، برای اجاره خانه اش به او بدهم! وقتی گفتم دلار‌ها را برای آینده خودم پس انداز کرده ام تهدیدم کرد که دختری مانند تو چه آینده‌ای دارد؟! و گفت که اگر دلار‌ها را به او ندهم راز فرارم با یک جوان تبعه خارجی را بین فامیل افشا می‌کند!

وقتی این تهدید را شنیدم دست و پایم لرزید و از این که چنین اشتباه بزرگی را مرتکب شده بودم خودم را سرزنش کردم و به ناچار دلار‌ها را به او دادم، ولی خواسته‌های مالی شوهرخواهرم پایانی نداشت و او هرازگاهی مرا برای گرفتن پول نقد یا طلاهایم تحت فشار قرار می‌داد. من هم که برای به دست آوردن آن‌ها زحمت کشیده بودم گریه کنان به خواسته هایش عمل می‌کردم تا آبرویم حفظ شود. حتی مجبور بودم دروغ‌هایی را سرهم کنم تا خانواده ام بویی از این ماجرا نبرند. او هم طلا‌ها یا پول را به صورت حضوری از من می‌گرفت و تاکید می‌کرد که در این باره پیامی ندهم و تماس تلفنی هم با او نگیرم.

بالاخره کار به جایی رسید که دیگر پول و طلایی برای من باقی نمانده بود و او همچنان تهدیدم می‌کرد. با آن که می‌دانستم لو رفتن این ماجرا زندگی خواهرم را متلاشی خواهد کرد، ولی به ناچار موضوع اخاذی‌های کریم را برای خواهرم و مادرم بازگو کردم. وقتی آن‌ها با کریم صحبت کردند تا طلاهایم را پس بگیرم او نه تنها موضوع را انکار کرد بلکه با توهین و فحاشی تهمت‌های زشتی را به من نسبت داد. زمانی هم که من برای افشای حقیقت به خانه خواهرم رفتم، ناگهان کریم به سمت من حمله کرد و مرا زیر مشت و لگد گرفت به طوری که سر و صورتم خونی شد و خواهرم به سختی مرا نجات داد، اما‌ای کاش...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) رسیدگی کارشناسی به این پرونده توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
 
منبع:رکنا
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->